حنانه اسادات  هاشمیحنانه اسادات هاشمی، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره
غزاله سادات غزاله سادات ، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

حنـانه و غزاله کـوچـولـو

ســـوژه هـــای جدید از حنانه ...

وقتیــ از شیطنتهاتـــ خستـــه میشی ..... دخترمـــ خسته شدی مامانـــــ؟ 1 2    3     اینـــ عکس فقط خود حنانه نیست اگه گفتین منظورم از این عکس چیه ؟   بـــله درست حدس زدین نوشته های روی مبلــــ من .... خوبه تشکهاش 2رویه اس ...         خوبــــــــــ حاج خانوم توی کمد لباس مامان چیکار میکنی ؟     وقــــتی تو حیاطمون پیشی میبینی دیگه تکون نمـــخوری .... شیطونه میگه یه پیشی بیارم خونه دیگه تو خونه ام و بهم نرزیـــ....   ...
16 مرداد 1390

کمکــ به مامان

سلام دخترم ... چند وقتی خیلی به مامانی کمک مکنی ... وقتی میگم مامان ســفره امون و ببر باز کن زودی میای از تو کابینت سفره کوچولو رو میبری و باز میکنی و دوباره بر میگردی و بشقاب و قاشـق چنگال میخوای .... البته وقتی ٢تایمون هستیم سفره کوچولو رو میبری وقتی هم که بابایی خونه اس سفره بزرگه رو میبری ... فلفل و نمک هم که همیشه باید سر سفره امـــون باشه ..... روفرشی های خونمون و کلا دوست نداری و همش دلت میخواد جمعشون کنی و بگی "نه" دیگه همه کلمه هایی رو که اشتباه ادا میکردی و درست میگی ... الانم داری برنامه جمعه به جمعه رو نگاه میکنی عمو قناد هر شیرین کاری میکنه تو هم انجام میدی و دست و هورا میکنی     "اینم چند تا عکس...
24 تير 1390

متــــــــــیو مرد ؟

   گل ناز من سلام ... حنانه خانومی برای خودت خانومی شدی ها ... امروز داشتم تو آشپزخونه کار میکردم و شــــــما داشتی "آنه شرلی" و میدیدی یه دفعه با گـریه و بغض بدو بدو امدی طرف من که : "مــــتیوووو مــرد " ای خدااااااااااااااااااااااااااااا همش میگفتی مامان متیو مرد بله من متوجه شدم که قییم آنه شررلی متیو سکته کرد و مرد و تو خیلی ناراحت شدی ... اینم عکس همون لحظه ...     (اینجا که هنوز بدو بدو امدی و فعلا مبهمی که مردن یعنی ...) (اینجا ازت پرسیدم مامانی چی شده ؟ چی شـــــــــــــده گلم ؟) (اینجا هم بغضت داشت میترکید و با غصه گفتی متیو مرد ..... مررررررد) (وای دختر گلم بیا بغـــلم .....
23 تير 1390

خانومی مهربـــون

سلام دختر ناز و قـــشنگم ... امروز خیلی کمک حالم بودی از صبح دکوراســـون خونه رو به کمک بابایی عــوض کردیم شما هم پیش مادربــزرگت لالا کردی بعد که امدی خونه کلی خوشحال شدی و از تغییرات خونه ذوق زده شده بودی و جای وسایلی که عوض شده بود و بهم نشون میدادی بــــــــــــــــــــــــــــــــــوس حنانه جونمـــ اینم چند تا عکس تو این 10 روزه     داریـــ به کلاغی که داره پرواز میکنه نگاه میکنی   جانــــــــــم مامان بامنی ؟       خوشگــــــــــلـ مامان به چی فکر میکنی ؟   اینم از اون نو شیطنتهات هستشـــ   ایــــــنجاهم با من قهـری ..   خلاصه دختر گلم من و بابا عا...
17 تير 1390

پـــستونک ...

بله بلا خانوم طلا خانوم پستونک شما حدود ١٩ ماه پستونک خوری بسته دیگه خسته شدم امشب همش فکر میکردم چیکار کنم که این پستونک و بیخیال شی ؟ "اینو میگم" پستونکت افتاده بود زمـــین که یک دفعه یه مگس امد نشست روش تو هم چندشت شد و گفتی : مگگس .. منم از فرصت استفاده کردم و ... گفتم اهان الان وقتشه گفتم وااااااااااااااااااااای (گلاب به روتون)مگس رو پستونکت پی پی کرده ای ای ای ... تو هم مثه همیشه متفکران داشتی فکر میکردی که من چند تا مو خودم از رو برسم کندم و گذاشتم دور پستونکت .. وای خدا ... قهر کردی از من نه از پستونکت ... گفتی ای ای ای ... خلاصه این شد و شما دیگه پستونک نخوردی .. اونم تویی که عاشق پستونک بودی ... ...
11 تير 1390