وقتی حنانه گشنه اش میشه ...
یوگی و دوستان
کی میاد بهم کمک کنه مادرم همش میگه کار کن ...اینم کار عیده ..دارم حیاطمون اب و جارو میکنم
حنانه و گردش یه روز تعطیلی ...
تو این عکست خیلی خسته ای از بس بازی کردی ...بعد هم درخواست کباب و بوفو کردی ... خیلی شیطنت میکردی گفتم اگه خانومی بشی و سر و صدا نکنی میگم اقا کباب شما رو زودتر بیاره نه خییر هیچ خبری از اقا نیست ایشون دیر غذا رو اوردن و شما داری اعتراض میکنی که کو غذا؟ اقا غذاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااابیار مامانی با کفش رفتی تو اب ؟ ها اینجوری که بهتره... اینم عکس جایی که رفته بودیم ... شنبه 14 خرداد ...
نویسنده :
سونیا
2:57
خانوم ی عاشق اب و اب بازی
کوچولوی من و شهر بازی
دیروز عصر حنانه کوچولو رفته بود شهر بازی ائل گلی ... کلی خوش گذشت براش... اینم عکساش ... بابا بزرگ مهربونت هم برای تو دختر عمه جون دوتا عروسک اردک خرید که شما دوتا خیلی ازشون خوشتون میاد شب هم که برگشتیم خونه داشتیم میپریدی روی بادکنکت که یه دفعه با صورت خوردی زمین لبت و لثه ات خونی شد ...وای مردم مامان ...
نویسنده :
سونیا
11:50
