حنانه و از شیر گرفتنش ...
سلام
همه دوستای مهربونمون که بهما لطف دارن و زود زود میان سراغمون
حنانه خانوم از پســــــــــــــــتونک و شـــــــــــــر خشک هم راهیی پیدا کرد
همه میگفتن حنانه که شیر خشک میخوره باعث میشه که این همه توپول شه ولی کلا شیر کم میخورد شیر پاستوریزه معمولی اصلا به لبش نمیزد
منم یه هفته بود به جای شیر خشک شیر پگاه 3 درصد چربی و براش میریختم ....
البته قبلش همه شیرها رو امتحان کرده بودم "میهن...دامداران ...سوتچی ..... آخر رسیدم به پگاه بله این خوب میخورد ...
الان دیگه نزدیک یه هفته اس فقط شیر پگاه میخوره خیلی خوب شده ...
الان برای خودش خانومی شده وقتی در یخچال و باز میکنم تا شیر بهش بدم میگه به به از این شیرها...
دیگه شیر خشک دوست نداره میگه "مامان واقعا بد مزه اس"
الان حنانه خانومی 22 ماهشه ...
دیگه نه پستونک میخوره نه شیر خشک
البته کلا مصرف لبنیاتش بالاس ....
صبحونه :
یه تخم مرغ (نیمرو - یا عسلی )سفارش میده
یه کم کوچولو پنیر و کره
1 چهارم نون لواش
1 شیشه شیر
نزدیک ناهار
یه پیاله سیبزمینی (آبپز - سرخ شده) سفارش میده
یه پیاله بزرگ ماست
1 شیشه آبــــــــ
ناهار
هر چی ناهار داشته باشم یه بشقاب میخوره البته باید ماست یا دوغ تو سفره امون باشه
بعد خواب هم یه میوه (سفارش میده)
یه بیسکویت یا خرما یا چوب شور .....
افطار هم با من
نون و پنیر و خرما و گردو میخوره
شام هم باز هر چی باشه میخوره
باز هم باید ماست و دوغ حتمن باشه ...
امشب هم من و دختری نرفتیم احیا و بابای حنانه رفت احیا..
شب 21 که رفته بودیم خیلی خوب بود ولی همه گیر داده بودن چرا حنانه رو آوردی جا گرفته منم ناراحت میشدم
دخترم چادر شبش و سر کرده بود و رفتیم تو مصلی بعد چادرش و مثه خانومها در اورد و تا کرد و داد به من چادر نمازش و گرفت یه قران کوچولو گرفت دستش و قران و نگاه میکرد بعد دستش و میبردد بالا یگفت ای خدا "
خلاصه تا نصف شب پا به پای من نماز خوند و دعا کرد ...
وقتی هم من گریه میکردم به خانومهای دورو برش میگفت چیزی نیست حساسه ( حساسیت دار) همه هم میخندیدن ...
همه و همه ازش عکس میگرفتن ...
موقع دعا که دستش و میبرد بالا و از ته دلش میگفت ای خدا ...
خلاصه دخترم خیلی از مسجد خوشش امده بود
البته دفعه اولش هم بود رفته بود مسجد همیشه حرم امام رضا رو میدید و میگفت اقارضا جونم
"ای خدا یا شکرتــــــــــــــــــــــ"...
فعلا..