مرداد ماه و تولد و بزرگ شدن...

این مرداد که امد شد365 روز کنار هم بودن با یه دختر کوچولویی که کپیه بابای زمستونیش هست بابایی که انقدر قربون صدقه دختر تابستونیش میره که من و هم به وجد میاره

غزاله دختر تا بستونی خونه ما همیشه لبش خندونه و با شش تا دندون خوشگگلش وقتی میخنده همه عاشقش میشن . دختری که انقدر ابجی پاییزیش و دوست داره که بهش مامان میگفت .

تازگیا یاد گرفته و حنانه صداش میکنه ولی از ابجی گرفتن طفره میره.

سال پیش 3 مرداد کهر به دنیا امد زندگیمون رنگ تازه ای گرفت

شدیم یه خانواده چهار نفری واقعا عالیه بودنش عالیه

حنانه واقعا بزرگ شده اصلا باورم نمیشه انگار همین دیروز بود که یه سالش شد و امدم اینجا و ....

خانواده امون با دوتا دختر تابستونی و پاییزی دوست داشتنیه

این یک سالگی که گذشت پستی و بلندی زیادی داشتیم ولی هر جوری تونستیم ردش کردیم

قراره برگردیم اینجا من و حنانه و غزاله و یکم همکاری باباشون

پست بعدی کاملتر و دلنوشته خواهد داشت .